آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

شیرین ترین میوه مامان و بابا

قثصضشسیبلتم

یلدای 92 به همراه خانواده خان عمو

سلام قربونت برم شب یلدای امسال هم گذشت با این تفاوت که امسال خیلی خوش گذشت در کنار عمو و زن عمو و مهنی و وروجک خوشگلمون که حسابی مهمونی رو گرم کرده بود عزیزم امسال شب یلدا تصمیم گرفتیم خان عمو شونو دعوت کنیم به خاطر همین زودی دست پیش انداختیم و اونا هم لطف کردنو دعوتو پذیرفتند  بابایی یه ساعتی مرخصی گرفت و 3 تایی تند سریع یه سفره شب یلدایی ساده اما گرم و پر از خاطره چیدیم اولش که جوجو کوچولو که کلی کمک کرده بودیخسته خوابت برد و نتونستی مثل همیشه ازشون استقبال کنی بعد وسط شام خوردن بیدار شدی و از اتاق اومدی مثل همیشه اول بد خلق کم کم تا چشمت به فش فشه ها و اون بمب خنده اون شب که پسر عمو و زن عمو برات گرفته بود افتاد به هیجان اومدی ...
24 دی 1392

برف

پسر قشنگم بلاخره یه برف درست حسابی تو شهر ما اومد که ناز گل ما هم بره کلی حال کنه از صبح منتظر بابایی شدیم بیاد که 3 تایی بریم تو برفا کلی بازی و آدم برفی درست کنیم این اولین برفی هست که پسر شاهد باریدنش.کلی خوشحال بودی همش میدوویدی تو برفا مثل بابایی برف جمع میکردی میچسبوندیش به آدم برفی بعدم شروق کردی به گوله برف پرتاپ کردن یکی به مامان یکی به بابا میخندیدی انقد بازی کردی دستات یخ زد شروع کردی به گریه کردن فدای اون اشکات بشم بابایی زودی بغلت کرد و الفرار. مامانی و نشونه گرفتم بهش برف بزنم اول مامان بعد میرم سراگ بابایی اینجوری مامانی خوب به بابایی کمک میکنم مامانی سردم بریم عکس نمیخوام اینم حاصل تلاش بابا جونم و خودم با نظارت...
21 دی 1392

22 ماهگی کوچولوی ما

عزیز دلم این ماهم مثل ماههای دیگه تند وسریع اما به شیرینی عسل گذشت این ماه قصد داشتیم یه جشن کوجولو برات با سلیقه خودت بگیریم آخه عاشق اینی که بادکنک باد کنی و بچسبونی دیوار و شمع فوت کنی خواستیم این ماه این طوری خوشحالت کنیم اما مصادف شد دقیقا با رحلت پیامبر و شهادت امام رضاو امتحانات بابایی اما قول تو اولین فرصت با بابایی اجراش کنیم گل پسرم این ماه دیگه کامل تقریبا حرف میزنی فقط مونده بهشون حرفای اضافه هم اضافه کنی قربونت برم انقد شیرین جمله بندی میکنی فقط من و بابایی بت مات میشیم و برات ذوق حال میکنیم یه سری جمله های قشنگتو برات مینویسم: هوا ابری امشب برف میاد . برف سفید قشنگ . ساقت 9 تاریک بخوابیم . مامان ناراحت نباش .<وقتی کار بد م...
14 دی 1392

قند عسلمون مرد شده

پسرم سلام اومدم برات بگم مامانی با وجود همه خستگی که این روزا به جون خریده اما کلی ذوق داره آخه دیگه کم کم یاد گرفتی و موقع جیش به مامانی اعلام میکنی و بدو میری سمت دستشویی. و من از ذوق میپرم بغلت میکنم میبرمت هر چند بعضی اوقات منو پدری رو سر کار میذاری و فقط برای آب بازی میگی جیش داری و من عصبانی میشم  اما اونجا سر کار میریم به اینکه گولمون زدی میخندیم اما همین شیطناتم شیرین ملوس.پدری هم دیشب یه کفش خوشگل برا اینکه بپوشی و کارتو تو دسشویی انجام بدی خرید تو کلی براشون ذوق کردی و تو خونه پوشیدی همش ادا در آوردی ما خندیدیم انقد خودتو زمین مینداختی عمدا و لوس میکردی و میگفتی دد ینی درد کرد تا ما بوست کنیم دوباره وروجک بازی کنی  هر چ...
2 دی 1392
1